گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غره بدان مشو که می نخوری
صد لقمه خوری که می غلامست آن را
------------------------
غم عشقت بیابون پرورم کرد
هوای بخت بی بالو پرم کرد
بمو گفتی صبوری کن صبوری
صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد
------------------------
تا خاک مرا به قالب آمیخته اند
بس فتنه که از خاک بر انگیخته اند
من بهتر از این نمی توانم بودن
کز بوته مرا چنین برون ریخته اند
------------------------
ای دل تو به ادراک معنا نرسی
در نکته زیرکان دانا نرسی
امروز ز می و جام بهشتی می ساز
کانجا که بهشت است رسی یا نرسی
------------------------
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وزبسترِ عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت
------------------------
نه یادم می کنی نه می روی یاد
به نیکی باد یادت ای پریزاد
عجب نبود کنی فایز فراموش
فراموشی است رسم آدمیزاد
------------------------
سحرگه برگ گل تر شد ز شبنم
نسیم آهسته زلفش ریخت بر هم
بیاور عطر زلفش سوی فایز
مرا فارغ کن از غم های عالم
------------------------
به سیر باغ رفتم باختم من
نظر بر نو گلی انداختم من
الهی دیده فایز شود کور
که دلبر آمد و نشناختم من