صفحه ها
دسته
دوستان
دسترسی سریع
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 168632
تعداد نوشته ها : 20
تعداد نظرات : 7
Rss
طراح قالب
وحيد اسدي

شب آمد تا شب وصلم دهد یاد

دهد خاک وجودم جمله بر باد

یقین می سوخت فایز ز آتش دل

نمی کردش گر آب دیده امداد


------------------------

بیا که از حد گذشت ایام دوری

کنم تا کی زمهجوری صبوری

اگرچه دوری از چشمان فایز

ولی با دل تو دایم در حضوری

------------------------

خیالت آورد بــر من شــبیـخون

مرا بر خوان احـــسانت شـبیخون

شبیخون زد به فایــــز لشـکرغم

شبی آب آید از چشمم..شبی ..خون

------------------------

دل من حالت پروانه دارد

به آتش سوختن پروا ندارد

به دل فایز چو مرغ پر شکسته

به هرجا کو فتد پروا ندارد

------------------------

بیا تا برگ گل نا رفته بر باد

گلی چینیم و نشینیم دلشاد

بت فایز مکن تاخیر چندان

که تعجیل است عمر آدمیزاد

------------------------

پیراهن خیس ابر تن پوش من است

صد باغ تبر خورده در آغوش من است

این زندگی کبود این تلخ بنفش

زخمی است که سالهاست بر دوش من است

------------------------

از شهر تو رفت خواهم ای شهرآرای

جان را به وداع کوتهی روی بنمای

از جور تو در سفر بیفشردم پای

دل را به تو و تو را سپردم به خدای

------------------------

نه اینکه بی تو نخندم...نه!

اما به نیامدن همیشه ی نگاهت قسم,

تمام خطوط این خنده های خواب آلود,

با های های گریه های شبانه,

از رخساره ی خسته و خیسم پاک می شوند!

------------------------

غمم بی حد و دردم بی شماره

فغان کاین درد من درمان نداره

خداوندا نداند ناصح من

که فریاد دلم بی اختیاره

------------------------

اندر دل بی وفا غم و ماتم باد

آن را که وفا نیست ز عالم کم باد

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد

جز غم که هزار آفرین بر غم باد

------------------------

این کـوزه چو مـن عاشـق زاری بودست

در بنــــد ســر زلــــف نـــــگاری بودست

این دســـته که بـــــر گردن او می بینی

دستی اســت که بر گردن یاری بودست

------------------------

یارب! نه دلم بسته‌ی غمهای تو بود؟

چشمم شب و روز غرق نماهای توبود؟

بر جرم و خطای من چه میگیری خشم؟

چون جمله به امید کرمهای تو بود


دسته ها : sms عاشقانه
يکشنبه هجدهم 12 1387
X